جدول جو
جدول جو

معنی باریک بدن - جستجوی لغت در جدول جو

باریک بدن(بَ دَ)
شخص ظریف بدن. لاغربدن. از زن قریب النسب فرزند باریک بدن و نحیف جثه آید. (منتهی الارب در: ض ع ل). تذبل. باریک بدن بودن زن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باریک بینی
تصویر باریک بینی
در امری دقت و باریک بینی کردن، مراقبت از امور جزئی، کنجکاوی، هوشیاری
موشکافی، خرده بینی، خرده کاری، خرده شناسی، خرده گیری، خرده دانی، نازک بینی، نازک اندیشی، نکته سنجی، نکته دانی، ژرف یابی، ژرف بینی، ژرف نگری، غوررسی، مداقّه، تدقیق، تعمّق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باریک بین
تصویر باریک بین
کنجکاو، زیرک، باهوش، مراقب امور جزئی، دقیق، عیب جو، ایرادگیر
موشکاف، خرده بین، خرده کار، خرده شناس، خردانگارش، خرده گیر، خرده دان، نازک بین، نازک اندیش، نکته سنج، ژرف یاب، ژرف بین، مدقّق، غوررس، برای مثال اجل چون به خونش برآورد دست / قضا چشم باریک بینش ببست (سعدی۱ - ۱۴۱)
فرهنگ فارسی عمید
(مُ فَ عَ)
لاغر یا نازک و یاتنک شدن: فلان که سابقاً کلفت بود حالا باریک شده است. (فرهنگ نظام). استدقاق. (منتهی الارب). لاغر شدن. (ارمغان آصفی) (غیاث) (آنندراج). ضعیف شدن. (فرهنگ ضیاء). رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 307 شود:
جهان بر جهاندار تاریک شد
تن پیلواریش باریک شد.
فردوسی.
ز ناخوردنش چشم تاریک شد
تن پهلوانیش باریک شد.
فردوسی.
گردن از بار طمع لاغر وباریک شود
این نوشتست زرادشت سخندان در زند.
ناصرخسرو.
بدر او شد چو ماه نو باریک
شد جهان پیش پیرزن تاریک.
سنایی.
از روی تو ماه آسمان را
شرم آمد و شد هلال باریک.
سعدی (ترجیعات).
از تواضع میتوان مغلوب کردن خصم را
میشود باریک چون سیلاب از پل بگذرد.
صائب (آنندراج).
به از روشندلی تیرشهابی نیست شیطان را
که شد باریک زاهد تا هلال عید پیدا شد.
صائب.
آب شد باریک تا رفتار دلجوی تو دید
گل سپر انداخت تا رخسار نیکوی تودید.
محسن تأثیر (آنندراج).
نازکتر است از رگ جان گفتگوی من
باریک شد محیط چو آمد بجوی من.
صائب (از ارمغان آصفی).
بیتاب نشد مه اگر از تاب جمالت
پس بهر چه باریک شد از شهر بدر رفت.
کاشی آملی (از ارمغان آصفی) (آنندراج).
هر کجا باریک شد راهت قدم از سر بنه
جاده گر از تار در پیش آمدت مضراب باش.
کلیم (از ارمغان آصفی).
لغت نامه دهخدا
(شِ وَ دَ / دِ)
آنکه به امعان نظر بنگرد چو ستاره شناس و مانند آن، (آنندراج)، آنکه به امعان نظر بنگرد، (ارمغان آصفی)، رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 140 شود، باهوش و زیرک، (ناظم الاطباء)، زیرک و هوشیار، تیزنظر، دقیق، فطن، (مهذب الاسماء) (دهار)، مدقق، صحصح، صحصوح مرد رسادانای امور، باریک بین، (منتهی الارب)، ظریف بین، پر از فراست، ظرافت، (دمزن)، کسی که در حرکات بستگان و دوستان دقیق میشود و جزئیات را دیده دل تنگ میگردد: فلان باریک بین است و از دوستان خود زود دل تنگ میشود، (فرهنگ نظام) :
حکیمان باریک بین بیش از آن
که رنجانم اندیشۀ خویش از آن،
نظامی،
ز غمزه لعل داران کمان ساز
همه باریک بین و راست انداز،
نظامی،
شه از رای دانای باریک بین
ز خجلت سرافکنده شد بر زمین،
نظامی،
اجل چون بخونش برآورد دست
قضا چشم باریک بینش ببست،
سعدی (بوستان)،
بخون کسی چون اجل برد دست
قضا چشم باریک بینش بست،
سعدی (بوستان)،
رای باریک بین خسرو حشمت آیین متوجه انقیاد باریک شده، (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 492)
لغت نامه دهخدا
تصویری از باریک بین
تصویر باریک بین
خرده بین دقیق کنجکاو، زیرک هوشیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باریک بینی
تصویر باریک بینی
خرده بینی دقت کنجکاوی، زیرکی هوشیاری
فرهنگ لغت هوشیار
تیره شدنتار گردیدنتیره گشتن، یا تاریک شدن بخت. تیره بخت شدن سیاه بخت شدن، فرا رسیدن مرگ. یا تاریک شدن چشم. تیره و تار شدن چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باریک بینی
تصویر باریک بینی
دقت، کنجکاوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باریک بین
تصویر باریک بین
خرده بین، کنجکاو
فرهنگ فارسی معین
دقیق، روشندل، کنجکاو، موشکاف، نکته بین، نکته سنج، هوشیار، باریک اندیش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از باریک شده
تصویر باریک شده
ضاقت
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از باریک شده
تصویر باریک شده
Tapered
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از باریک شده
تصویر باریک شده
conique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از باریک شده
تصویر باریک شده
संकुचित
دیکشنری فارسی به هندی
دقیق بودن، ظرافت
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از باریک شده
تصویر باریک شده
تراشیدہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از باریک شده
تصویر باریک شده
সোজা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از باریک شده
تصویر باریک شده
wembamba
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از باریک شده
تصویر باریک شده
뾰족한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از باریک شده
تصویر باریک شده
先細りの
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از باریک شده
تصویر باریک شده
מחודד
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از باریک شده
تصویر باریک شده
แหลม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از باریک شده
تصویر باریک شده
meruncing
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از باریک شده
تصویر باریک شده
сужающийся
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از باریک شده
تصویر باریک شده
taps toelopend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از باریک شده
تصویر باریک شده
cónico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از باریک شده
تصویر باریک شده
conico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از باریک شده
تصویر باریک شده
afunilado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
دقیق، ظرافت، دقیق و موشکاف
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از باریک شده
تصویر باریک شده
stożkowaty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از باریک شده
تصویر باریک شده
звужений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از باریک شده
تصویر باریک شده
verjüngend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از باریک شده
تصویر باریک شده
锥形的
دیکشنری فارسی به چینی